عکس های خنده دار


پيشى هستم
درست چند ساعت مونده به امتحان!
جوهرش تموم شده بود،این پرینت آخری خوب در نیومد!!!!!!
پيشى هستم
درست چند ساعت مونده به امتحان!
جوهرش تموم شده بود،این پرینت آخری خوب در نیومد!!!!!!
موﺭﺩ ﺩﺍﺷﺘﻴﻢ پسره ﺗﻮ ﻓﻴﺲ ﺑﻮﻙ ﺍﺳﺘﺎﺗﻮﺱ ﻓﺎﺭسی ﻣﻴﺬﺍﺷﺖ
ﻓﻜﺮ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺍﺭﺯﻭﻥ ﺗﺮ ﻣﻴﻮﻓﺘﻪ
مورد داشتیم طرف رفته خواستگاری
بابای عروس با لپ تاپ اومده میگه جوان
من اهل تحقیقات محلی و اینا نیست
یوزر پسورد فیسبوکت رو بزن
مورد داشتیم که رفته خونه دختره ویندوز عوض کرده
دختره گفته اگه میشه مای کامپیوتر رو هم نصب کنید
اونم گفته اونجوری هزینتون بیشتر
اگر یک روزی قرار باشه که دیگه منو نبینی
آخرین حرفی که بهم میزنی چیه ؟
فقط یک جمله باشه !
اگر بتونی از صفات یا عادت بد من چیزی رو حذف کنی
چی رو انتخاب میکردی ؟
بدون رو دروباسی بگو
اگه یه روز از زندگیت مونده باشه چه کار ناتمومی داری که انجامش بدی؟
واسه همه بفرست جوابای جالب می گیری
ولی اول جواب من !
اگه من خاک باشم و تو سفالگر
ازم چی می ساختی ؟
اگر یه روز از خواب بیدار بشی
و ببینی تموم زندگیت یه فیلم بوده
اسم فیلمت رو چی می ذاری ؟
یادته …….. ؟
جای خالی رو پر کن
باید یه خاطره مشترکی بین ما دوتا باشه
اگه بخوای از اخلاقام یکی رو واسه خودت برداری ، چیو برمیداری ؟
البته اگه اخلاق خوبی داشته باشم !
امروز روز جهانیه فوضولیه !
هر سوالی که دلت میخواد ازم بپرس
مطمئن باش جواب میدم
اگه قرار باشه یه نسبت دیگه با من داشته باشی
دوست داری من چیت باشم ؟
اینو واسه همه بفرست جوابای جالبی می گیری
اول جواب من
ﯾﮑﯽ ﺍﺯ ﺳﺨﺘﺮﯾﻦ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺩﻧﯿﺎ ﺍﯾﻨﻪ ﮐﻪ
“ﺣﺴﺶ ﻧﯿﺲ” ﺭﻭ ﺑﺮﺍی ﻣﺎﻣﺎﻧﺖ ﻣﻌﻨﯽ ﮐﻨﯽ
دیروز رفتم مغازه به یارو گفتم شیرکاکائو چنده ؟
گفت ۱۸۰۰تومن
یهو یادم اومد که عهههههه من که عاشق آب معدنی ام !
شما یادتون نمیاد
یه روزی هم بود دخترا جواب رد میدادن !
یک تست روانشناسی :
با پاسخ دادن به این سوال میتونید بفهمید همسر آیندتون کیه !
همسر آیندت کیه ؟
هو هما هم/هی هما هن/انت انتما انتم/انت انتما انتن/انا نحن
نصف دوران تحصیلیمون واسه یاد گرفتن اینا گذشت
من بعد از تحقیقات گسترده دریافتم
که دهنم ، صاف ترین قسمت جهانه !
باران که میبارد همه یاد عشقشون میفتن
ما یاد ماشینی که صبح بردیم کارواش !
نصیحت کردن توی خانواده باید ساماندهی بشه
ینی مثلا عینِ معاینه فنی یه برچسب بزنن روت که قبلا نصیحت شدی
و دوباره یکی نیاد در مورد همون موضوع حرف بزنه !
دختره اسمشو نوشته (یش یش یش)
بش میگم یعنی چی آخه ؟
میگه یعنی ستایش دیگه !
آقا من میدونم اگه من دو نفره بشم
هوا سه نفره میشه
شانس نیس که …
ﺍﻣﺮﻭﺯ ﺳﻮﺍﺭ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﺷﺪﻡ
ﻣﻮﻗﻌﯽ ﮐﻪ ﺭﺍﻧﻨﺪﻩ ﻣﯿﺨﻮﺍﺱ ﺑﻘﯿﻪ ﭘﻮﻝ ﺭﻭ ﺑﺪﻩ ﺻﺪ ﺗﻮﻣﻦ ﻧﺪﺍﺷﺖ
ﮔﻔﺖ ﺑﻪ ﺟﺎﺵ ﺩﺭﻭ ﻣﺤﮑﻢ ﺑﺒﻨﺪ
اینقد سطح آرزوهامو آوردم پایین که به نفت رسیدم
فقط پول ندارم پالایشگاه بزنم !
یه مخاطب خاصم نداریم
اینقدر به پای ما بشینه که زخم بستر بگیره !
دختره متولد ۱۳۷۸ استاتوس زده
فاز خودکشی گرفتم سنگین ، دعا کنید اجرا نکنمش
فکر کنم داداش کوچیکش دفتر مشقشو خط خطی کرده
سیگاری هم که نیستی
ولی بی بهانه بوی عطرت رو دوست دارم
وقتی یه مشت کاغذ پاره میشه همه زندگیت
توقعی نداری که اسمشو نذاری جبر جغرافیایی
آره همون سیگار و چایی
من و سیگار درد ِ مشترکیم
از هردومان ، کسی خوب کام گرفت و بعد زیر پا له کرد
درست زمانیکه به آخر رسیدیم
در کنار تمام شعله های آتش بر پیکر سیگارهایم
در آغوش سرد و کشنده تنهایی…
با تمام قلب شکسته
در کنج همین اتاق تاریک ، همراه با خاطرات تمام آن هشت سال …
ولنتاین را جشن گرفته ایم
از حالا تا همیشه های بی تو
گل ام . . .
جایت خالی ست هنـــــــــوز هم
رفتی و تکلیف من با سیگارها روشن شد !
همین پک …
نه ، پک ِ بعدی شاید با این و یا ….
بو بکش !
ببین چه بوی لاشه ای از خط قبل بلند می شود
ڪـآفـﮧ…
شـعـر…
سـیگـار…
بـُغـض…
ضـَجــﮧ…
شـَب گـریـﮧ…
لـعنتـی تـو بـا چـﮧ چیـزـی فـرـآمـوش مـی شـوـی؟
من اعلام میکنم هیچ مــــردی جـز تـو
از مـیـان دود بـر نـمے خـیـزد
زمـانـے ڪـہ سیــگـار بـر لـب دارم
ابستن میشوم از غصه ای هم جنس تو
که ویارش سیگار است و هوس خاطرات و گاه گاهی دلداری های حافظ
یک شیشه دارم و یک پاکت سیگار و هزار راه نرفته
یک پک و سیگار روشن شده با حسرت
راه میروم و مرور می کنم خاطراتم را
دهانم از این همه تلخی گس می شود…
آنقدر که بودن تو را می خواهم بودن خود را نمی خواهم
چقدر زیباست این عشق محو تو شدن را دوست دارم
می خواهمت
و این شاید ابتدای خودخواهیم باشد
جهان که فاصله ای نیست
تا ماه پیاده می روم اگر آنجا خانه ات باشد …
بین این همه ضمیر فقط یک تـــــــــو کافیست
نقطه قوت تو نقطه ضعف منه :
بوسه هایت
پاییز یا زمستان چه تفاوتی دارد ؟
حضورت ، صدایت ، نفس هایت
و گرمی دستانت بهاری می کند سرزمین مرا …
یک فرصت به من بده که غلط ببوسمت
و تمام طول سال را جریمه ام کن که از روی آن هزار بار تمرین کنم !
در میان گل ها عطر یادت را می بویم
آسمانی تر از آنی که به نوشتن درآیی
هیس !
ﺑﯿﻦ ﺧﻮﺩﻣﺎﻥ ﺑﺎﺷﺪ
من ﻫﻨﻮﺯ ﺗﻮ ﺭﺍ ﯾﻮﺍﺷﮑﯽ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﻡ
روزی رسول خدا (ص) نشسته بود
عزراییل به زیارت آن حضرت آمد
پیامبر(ص) از او پرسید : ای برادر
چندین هزار سال است که تو مأمور قبض روح انسان ها هستی
آیا در هنگام جان کندن آنها دلت برای کسی سوخته است؟
عزارییل گفت در این مدت دلم برای دو نفر سوخت :
یک :
روزی دریایی طوفانی شد و امواج سهمگین آن یک کشتی را در هم شکست
همه سر نشینان کشتی غرق شدند تنها یک زن حامله نجات یافت
او سوار بر پاره تخته کشتی شد و امواج ملایم دریا او را به ساحل آورد
و در جزیره ای افکند و در همین هنگام فارغ شد و پسری از وی متولد شد
من مأمور شدم که جان آن زن را بگیرم دلم به حال آن پسر سوخت
دو :
هنگامی که شداد بن عاد سال ها به ساختن باغ بزرگ و بی نظیر خود پرداخت
و همه توان و امکانات و ثروت خود را در ساختن آن صرف کرد
و خروارها طلا و جواهرات برای ستون ها و سایر زرق و برق آن خرج نمود تا تکمیل نمود
وقتی خواست به دیدن باغ برود همین که خواست از اسب پیاده شود
و پای راست از رکاب به زمین نهد هنوز پای چپش بر رکاب بود
که فرمان از سوی خدا آمد که جان او را بگیرم
آن تیره بخت از پشت اسب بین زمین و رکاب اسب گیر کرد و مرد
دلم به حال او سوخت بدین جهت که او عمری را به امید دیدار باغی که ساخته بود سپری کرد
اما هنوز چشمش به باغ نیفتاده بود اسیر مرگ شد
در این هنگام جبرئیل به محضر پیامبر (ص) رسید و گفت ای محمد
خدایت سلام می رساند و می فرماید :
به عظمت و جلالم سوگند شداد بن عاد همان کودکی بود که
او را از دریای بیکران به لطف خود گرفتیم و از آن جزیره دور افتاده نجاتش دادیم
و او را بی مادر تربیت کردیم و به پادشاهی رساندیم
در عین حال کفران نعمت کرد و خود بینی و تکبر نمود
و پرچم مخالفت با ما بر افراشت
سر انجام عذاب سخت ما او را فرا گرفت
تا جهانیان بدانند که ما به آدمیان مهلت می دهیم
ولی آنها را رها نمی کنیم